بردیابردیا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

پسر من

پسر درس خونم

پسرم توی سن الانش خیلی ریاضی رو پیشرفت کرده.هردوت میخوای دل مامان رو بدست بیاری میگی مامان میخوام یه عالمه درس بخونم . فینگرهامم آماده کردم خلاصه پسر گلم الان که 4 سال و 5 ماهه هستی شمارش و جمع اعداد تک رقمی و انگلیسی رو هم که خوب حرف میزنی . خیلی باهوشی واسه دل مامان رو بردن . .وقتی خواسته ای داری اولش میگی مامان رفته بودی مالزی دلت واسه من تنگ نشده بود...بعد که میگم خیلی میگی پس فلان کار رو برام انجام بده😆
22 بهمن 1395

دست مامان رو بگیرم شیر که میخورم شیرین تره

بردیای مامان هر شب عادت داری که باید پیشت دراز بکشم و دستم رو بگیری .بعضی شب ها هم شیر توی شیشه میخوری.یه شب گفتم دیگ باید خودت بخوابی ناراحت شدی گفتی مامان وقتی دستت رو میگیرم شیر که میخورم شیرین تره!!!!!!!!!!با چرب زبونی هرشب مامانی رو پیش خودت نگه میداری تا خوابت بگیر و آخر شب ها هم مامان رو از خواب ناز بیدار میکنی 😕ماماااااااااااااااااان منم بدو میام بغلت میکنم
10 آذر 1395

مامان دیوونه شده!!!!!!

عشق مامان امروز تا از خواب بیدار شدی گفتی مامان من میخوام مشق بنویسم.(البته منظورت تمرین های هست که مامان هر روز باهات کار میکنه تو که همش 4 سالته )بهت گفتم نه .امروز یکشنبه است ودرس تعطیله..میخوام تبلت بدم پسرم بازی کنه(همیشه شاکی هستم و دوست ندارم با تبلت و گوشی بازی کنی ولی تو خیلی دوس داری .بعضی وقت ها اجازه میدم با کلی غر غر 😉 )با تعجب نگام کردی گفتی نه مامان من میخوام درس بخونم. هر وقت میخوای خودتو پیش مامان لوس و عزیز کنی این حرف رو میزنی😁😁😁خلاصه از من اصرار و از تو انکار .ی دفعه گفتی "مامان دیوونه شده"بعد هم با بابات فرستادمت حمام  بابا با خنده گفت این بچه چی میگه. همش داره تعریف میکنه مامان دیوونه شده!!!!😆 ...
17 آبان 1395

فرار بشکوفه ای

عشق مامان بازی فوتبال میکردی که بلند گفتی حالا یه فرار بشکو فه ای ...من و بابا کلی ذوق کردیم واسه این حرفت چون یقین دارم ی روز واقعیت میشه
3 آبان 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر من می باشد