بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
پسر درس خونم
پسرم توی سن الانش خیلی ریاضی رو پیشرفت کرده.هردوت میخوای دل مامان رو بدست بیاری میگی مامان میخوام یه عالمه درس بخونم . فینگرهامم آماده کردم خلاصه پسر گلم الان که 4 سال و 5 ماهه هستی شمارش و جمع اعداد تک رقمی و انگلیسی رو هم که خوب حرف میزنی . خیلی باهوشی واسه دل مامان رو بردن . .وقتی خواسته ای داری اولش میگی مامان رفته بودی مالزی دلت واسه من تنگ نشده بود...بعد که میگم خیلی میگی پس فلان کار رو برام انجام بده😆
نویسنده :
مامانی
1:26
دست مامان رو بگیرم شیر که میخورم شیرین تره
بردیای مامان هر شب عادت داری که باید پیشت دراز بکشم و دستم رو بگیری .بعضی شب ها هم شیر توی شیشه میخوری.یه شب گفتم دیگ باید خودت بخوابی ناراحت شدی گفتی مامان وقتی دستت رو میگیرم شیر که میخورم شیرین تره!!!!!!!!!!با چرب زبونی هرشب مامانی رو پیش خودت نگه میداری تا خوابت بگیر و آخر شب ها هم مامان رو از خواب ناز بیدار میکنی 😕ماماااااااااااااااااان منم بدو میام بغلت میکنم
نویسنده :
مامانی
14:34
مامان دیوونه شده!!!!!!
عشق مامان امروز تا از خواب بیدار شدی گفتی مامان من میخوام مشق بنویسم.(البته منظورت تمرین های هست که مامان هر روز باهات کار میکنه تو که همش 4 سالته )بهت گفتم نه .امروز یکشنبه است ودرس تعطیله..میخوام تبلت بدم پسرم بازی کنه(همیشه شاکی هستم و دوست ندارم با تبلت و گوشی بازی کنی ولی تو خیلی دوس داری .بعضی وقت ها اجازه میدم با کلی غر غر 😉 )با تعجب نگام کردی گفتی نه مامان من میخوام درس بخونم. هر وقت میخوای خودتو پیش مامان لوس و عزیز کنی این حرف رو میزنی😁😁😁خلاصه از من اصرار و از تو انکار .ی دفعه گفتی "مامان دیوونه شده"بعد هم با بابات فرستادمت حمام بابا با خنده گفت این بچه چی میگه. همش داره تعریف میکنه مامان دیوونه شده!!!!😆 ...
نویسنده :
مامانی
2:18
فرار بشکوفه ای
عشق مامان بازی فوتبال میکردی که بلند گفتی حالا یه فرار بشکو فه ای ...من و بابا کلی ذوق کردیم واسه این حرفت چون یقین دارم ی روز واقعیت میشه
نویسنده :
مامانی
17:49