زندگی من
بردیا پسر شیرین زبونم ...یه شعر برات میخونم تو بهش میگی هاپو...خیلی آروم سرت رو شونم میزاری و من میخونم ...عشق مامان نمیدونم چطور با کلمات توصیف کنم که هروقت نگات میکنم چه بغضی دارم از خوشحالی بودنت و نگرانی آیندت...این روزا دارم رو برنامه های جدیدی تمرکز میکنم ..واسه آینده تو و واسه بودن بهترین ها ...به مامان میگی دوست ندالم و من الکی گریه میکنم و بعد تو میگی دوست دالم دوست دالم ....
نویسنده :
مامانی
4:22